خوشبختی ام را گم کرده ام...

توی کوله پشتی دوران 18 سالگی

لای کتابهای نخوانده دبیرستان

کنار باجه تلفنی که مهربان تر از هر همراه اول و آخری بود و تمام کسانش در دسترس

و شاید پشت نگاه تو که یادم نیست در کدام اصلی یا فرعی گمت کرده ام.اصلا چه فرقی میکند...!؟

بازی کسل کننده ایست خوشبختی

میخواهم از اینجا تا...تمام زندگیم را آدامس بجوم!و گاهی پوزخند بزنم به هر آنچه که شما خوشبختی اش مینامید....